مایسامایسا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

بهانه ای برای زندگی

و بازهم دوری...

روزی که بابایی برای خواستگاری ازم اومد، تو اتاق، بهم گفت شاید گاهی مجبور باشه برای ماموریت شهرهای دیگه ای هم کار کنه. من هیچ تصوری از این موضوع نداشتم. دروغ نگم برام خیلی هم جالب بود. آشنایی با شهرهای جدید، دوستای جدید و ...  سال اول ازدواجمون با تمام سختی که برام داشت به رفتن بابا رضایت دادم. روزها گریه کردم و با خودم جنگیدم. چون قرار بود تنها به این ماموریت بره. ولی خدا باهامون بود و برای من هم تو اون پروژه کاری پیدا شد و دوتایی باهم رفتیم. محیط و شرایط بد جزیره ی خارک تو استان بوشهر کم کم داشت منو به ورطه ی افسردگی می کشوند. به همین خاطر مجبور شدم تنها برگردم. سه سال سخت رو پشت سر گذاشتیم تا بتونبم محکمتر زندگیمونو شروع کنیم. ح...
25 آذر 1395

ادامه عکسهای عقب افتاده

دیدم تعداد عکسهای عقب افتاده خیلی خیلی زیاده ترجیح دادم متفرقه ها رو تو یه پست جدید بزارم. پیشنهاد میکنم پست قبلی رو یه بار دیگه ببینین، چندتا عکس دیگه اضافه شده. شباهت مایسا به مامان و بابا     بازیهای فسقلهای من           کنجکاوی وروجک      این چه بازیه دیگه!!     بزار منم یه امتحان کنم     عروسی دختر عمه مامان       قربون اون تکیه دادنت     مهربون و دست و دلباز حتی با غریبه ها ...
15 آذر 1395
1